سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنها در باران


ساعت 5:15 عصر یکشنبه 85/9/5


¤ نویسنده: رویا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:7 عصر یکشنبه 85/9/5

دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست، اسراف در محبت است. اگر میخواهی همیشه آرام باشی، دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس. اگر کسی را دوستداری که تو را دوست ندارد، سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه سعی کن او را فراموش کنی

 اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست .. . تنهایی را دوست دارم زیرا.... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد

به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند ، اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند . * اینک که پا به این راه دشوار گذاشته اید ، با صداقت عشق را ابراز کنید ، تنها عاشق یک دل باشید ، تنها به یک نفر دل ببندید ، و با یکرنگی و یکدلی زندگی کنید. * به عشق خود وفادارباشید،تا پایان راه با عشق باشید ، و از ته دل عشق را دوست داشته باشید . * از تمام وجود عاشق شوید

 اگر کلید قلبی را نداری قفلش نکن اگر خداحافظی در راه است سلام نکن اگر دستی را گرفتی رهایش نکن دفتری که بسته شد دیگه بازش نکنید قلبی که شکسته شد دیگه نآزش نکنید

وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم ............کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمیفهمه


¤ نویسنده: رویا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:1 عصر پنج شنبه 85/9/2

آمد بهار پر گل و ریحان ، شریعتی      یادت جوانه زد به دل و جان  ، شریعتی      در دشت و لانه ها به سلام تو آمدند     سر زد فلق زخون شهیدان  ، شریعتی                                        هر نیم شب بیاد سکوت تو ماهتاب    رو شن کند فضای خیابان  ، شریعتی    زینت فزای کوچه و بازار نام تست         تو زنده ای همیشه بهدوران شریعتی 

تولد کویر مردی از دیار تنهایی ها از دیار عاشق ها از دیار دوستی ها از دیار آشنایی ها مبارک باد.2 آذر تولد دکتر علی شریعتی بر همه مبارک.


¤ نویسنده: آقاداداش

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:52 صبح پنج شنبه 85/9/2

عشق بلندتر از آن است که زیر کوتاه نگاهی عتاب آْور پامالش کنی.

عشق حقیقیتر از آن است که پشت ابرهای حیاهای ناراستین پنهانش کنی.

عشق یتیم تر از آن است که به رودخانه روزگارش بسپاری.

یکی از ابعاد آزادی این است که احساس خود را پنهان نکنید.هیچ گاه در عشق شکستی نیست...


¤ نویسنده: آقاداداش

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:3 عصر یکشنبه 85/8/28

عشق یعنی خواستن اما نگقتن  ، عشق یعنی سوختن اما ساختن ،   عشق یعنی طغیان دل اما لب فرو بستن

عشق یعنی با چشم سخن گقتن و با حسرت سکوت کردن  ،   عشق یعنی راز،رازی که حتی معشوق نیز نداند   عشق یعنی خواستن برای دوست، زیستن برای دوست، بودن برای دوست، مردن برای دوست، بی آنکه باشی و بخواهی که باشی .

عشق یعنی مناجات شبهای تنهایی، وضو با قطرات اشک گرفتن،

عشق یعنی روزی بی صدا بار سفر را بستن و رفتن ،عشق یعنی پرستش بدون چشمداشت، نیایش بدون خواهش، ستایش بی صدا، رفاقت بی جفا، صداقت بی ریا

عشق یعنی

چون خورشید تابیدن بر شبهای دوست

چون برف ذوب شدن برغمهای دوست


¤ نویسنده: رویا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:2 عصر یکشنبه 85/8/28

خدایا!

به من قدرت آن را عطا کن که بتوانم بدان اندازه که او را دوست می دارم نیاز دوست داشتنش را در خود خاموش سازم.


¤ نویسنده: رویا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:7 عصر یکشنبه 85/8/28

به خاطر اینکه جواب لطف خانم کمالی بدم گفتم یه بار توی وبلاگ ایشون بنویسم ولی فقط یه بار!!!

خم و انگور دست به دست دهند

تا که ما باده ای به جام کنیم

 

بیا ، هر شب بیا ، در خلوت هر مهتاب تنهایم ، در سایه هر شب ، چشم به راهت گشوده ام ، در پس هر ستاره پنهانم در پس پرده هر ابر در کمینم ، بر سر راه کهکشان ایستاده ام ، بر ساحل هر افق منتظرم بیا ، خورشید که رفت ، بیا ، شب را تنها ممان ، تاریکی را بی من ممان ، من آنجا بر تو بیمناکم که با شب تنها نمانی ، با دیو شب تنها نمانی ، دیو شب بیرحم است ، گرسنه است ، وحشی است ، خطرناک است ، وحشتناک است …
پرنده معصوم کوچک من ! آفتاب که رفت پرواز کن ، از روی خاک بر خیز ، این خرابه غمزده را ترک کن ، بس است ، می دانم که دیگر طاقتت طاق است ، می دانم که دیگر به جان آمده ای ، می دانم که زمین بر دوشهای شکننده و نازکت سنگینی می کند ،
می دانم که این کوههای بلندسنگین بر سینه لطیف مجروحت افتاده اند و راه نفس را بر تو سد کرده اند ، می دانم که در سقف کوتاه این آسمان رنجوری ، بر روی این توده خاک افسرده ای ، در سایه پژ مرده ای ، بر سر راه بادهای سرد خزانی گلبرگهای نازکت می ریزند ، زرد می شوند ، در کویر خشک و تافته این ملک خشک می شوی ، در زیر گامهای لزج و گل آلود نگاههای پلشت نابینایان چهارپای راست بالای پهن ناخن ساقه ناز اندام هستنت می شکند ، در ترشح کثیف فهم های کرم مانند ، مهتاب پاکدامنت می آلاید ، در گندزار زندگی گندیده آدمیان عطر یاس آرزوهای معطرت می میرد ، در سیلی دیوانه وار هر دیداری شکوفه های سپید تمنایت میریزد ، در گذرگاه وزش گردبادهای زشت و نا هنجار هر بیهوده ای جوانه های بیتاب شکفتن امیدت کبود میشود ، میخشکد ، به خاک می افتد.. .
گل من پر پر نشوی که بلبلی در باز شدن غنچه لبخند تو زبان به سرود باز کرده است . شمع من خاموش نگردی که چشمی در پرتو پیوند تو به دیدن آمده است ، ساقه گلبن بهار من نشکنی که دلی در رویش امیدوار تو دل بسته است ، آفتاب من غروب نکنی که شاخه آفتاب گردانی به جستجوی تو سر بر داشته است
...
دامن من تو را بر نچینند که حلقومی عقده دار است ، صومعه من فرو نریزی که دلی نیازمند نیایش است ، چشمه من نخشکی که جگری در عطش کویر سوخته است ، بالین من تو را بر نگیرند که سری بیمار است ، بستر من تو را بر نبندد که تنی تبدار است ، کاشانه من ویران نگردی که آواره ای بی پناه مانده است ، باز یافته من گم نشوی که بهشت بازیافته روحی هستی که در دوزخ نشیمن دارد
...
ای کالبد من روح سرگردان خویش را فرا خوان . من لبهایم را در حلقوم تو خواهم نهاد و خود را در تو خواهم دمید تا حیاتت بخشم . ای روح من کالبدت را سراغ کن . لبهایت را در حلقوم من نه ، خود را در من بدم که حیاتم بخشی که ما کالبد یکدیگریم ، که ما روح یکدیگریم که ما آفریدگار یکدیگریم ، که ما پروردگار یکدیگریم ، که ما همه ایم ، که ما همدیگریم  ، که ما در این ملک غریبیم ، بی کسیم ، تنهاییم ، بیگانه ایم ...

(دکتر علی شریعتی)

وقتی که به تو می نگرم زمان می ایستد و نفس ها به شماره می افتد و وقتی با تو هستم تنهایی به حال خود می گرید و وقتی بی توام تنهایی کالبد خویش را با اشک های من می شوید.عشق را هیچ وقت بودن عقل نخواهید...(فاضل)

بازم ممنون از لطفت که اجازه دادی توی وبلاگت بنویسم.با تشکر فراوان از تو خواهر مهربانم امیدوارم همیشه شاد و پیروز و موفق باشی.


¤ نویسنده: آقاداداش

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:4 عصر یکشنبه 85/8/21

مردم در یک چیز مشترکند، همه با هم فرق دارند.

اگر هدف دریاست باید به رود پیوست.

خنده بهترین اصلحه جنگ با مشکلات است.

بیایید با خنده مشکلات را شکلات کنیم و قورتشون بدیم .

دشمنی کسی را به دلت راه مده که تو را همیشه غمگین دارد.(ارسطو)

فاش نکردن اسرار مردم، دلیل بر کرامت و بلندی همت است.(سقراط)

یک چیزمی تواند همه چیز را دگرگون کند،انتخاب هدف و عین کنه چسبیدن به آن.

اساس و زیربنای موفقیت شش چیز است: درستی، صداقت، منش، ایمان، عشق و وفاداری.

موفقیت آن است که پس از اینکه دیگران وادادند تو تسلیم نشوی.

هرگز فراموش نکنیم موهبت عشق را تنها کسانی نصیب برده و می برند که از زندگی جز سرور و شادی نمی طلبند.

دوستی را نباید فدای مال کرد بلکه با مال باید دوست به دست آورد.(شکسپیر)

بیایید همیشه با لبخند با یکدیگر آشنا شویم، چون لبخن آغاز عشق است.

آنکه آوازی از عشق بر لب دارد نه هرگز متولد ده و نه هرگز می میرد.

 


¤ نویسنده: رویا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:58 صبح یکشنبه 85/8/21

تو می آیی ...

تو می آیی ، می دانم که می آیی ...

تو را دیشب من از لحن عجیب بغضهایم خوب فهمیدم ...

تو را بی وقفه از باران پاک چشم هایم سیر نوشیدم

تو می آیی ... می دانم که می آیی.

تو بر ابهام یک بودن نگین آبی احساس می بندی و ازتکرار پوچ لحظه های سرد تنهایی مرا بر نبض پر کار شکفتن می نشانی ...

تو می آیی ... خوب می دانم.

که پروانه نشانت را میان قاصدکها دید میان قاصدکهایی که از من تا نهایت!    دور می شد...

تو می آیی و من را از نگاه سرد آینه، شبیه دختری از جنس پرواز

میان گرمی دستان پر مهرت دوباره، باز می گیری... تو می آیی و من این را

شبیه حجم یک بوییدن مطبوع از آواز اقاقی های سرگردان!

شبیه یک قنوت سبز نیلوفر میان  برکه ای عریان، دوباره ، خوب فهمیدم!

تو می آیی، می دانم، خوب می دانم که می آیی.

و من را در حریم امن چشمانت، به آرامش، به فردایی پر از شوق و تپش هایی مقدس! می رسانی.

تو می آیی، خوب می دانم که می آیی...

تو می آیییییییییییییییییییییییییی   من این را خوب می دانم که می آیییییییییییییییییییی.

 

 


¤ نویسنده: رویا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:28 صبح چهارشنبه 85/7/12

ژرفای محبت تنها در لحظه فراق شناخته می شود.

والاترین و قدرتمندترین قانون زندگی عشق است.

زندگی همیشه چیزی را به شما می دهد که منتظرش هستید.

با تواضع و خدمت آمیخته به عشق می توان در هر قلبی را گشود.


¤ نویسنده: رویا

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4      >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
16
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
30339

:: درباره من ::

تنها در باران

مدیر وبلاگ : رویا[37]
نویسندگان وبلاگ :
آقاداداش (@)[12]

آرمه ئیتی[0]
آجی کوچولو[0]


:: لینک به وبلاگ ::

تنها در باران

:: آرشیو ::

کلبه عشق

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

کویر
عشاق العباس(ع)
حضرت رسول
قبرستان عشاق
شریعتی در تنهایی من
بیستون را عشق کند...
کنکور
عشق
کیمیا
کامپیوتر
عاشورا
هفت شهر عشق
دعا و مناجات
کاردانی فنی حرفه ای و کارشناسی ناپیوسته

:: لوگوی دوستان من::


::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::